مثلا جمعه باشد و روى همان تخت معروف كنار حوضمان برايت " يك عاشقانه ى آرام " بخوانم.
مثلا برسيم به جمله ى :
" عاشق عبوس نيست.! "
بگويم:
ميبينى آقا؟
نادر ابراهيمى هم مثل من ميگويد:
يك عاشق عبوس نيست!
حالا تو هى اخم هايت را در هم كن و دل ما را آشوب.
اخم هايت درهم برود و بگويى:
يعنى هركه اخم هايش گاهى درهم برود عاشق نيست!؟
بخندم و بگويم:
" كار هر خنده ى زيبا نيست، دل بردنِ ما.
نازِ شصتت كه به يك اخم دل از ما بردى! "
درباره این سایت